ما سر ایمانمان جان می دهیم
ای بسیجی های از جنس امام
باز هم وقت نبرد است و قیام
ضربه ها دارند جاری می شوند
زخم ها دارند کاری می شوند
باز دنیا شهر کوفی ها شده
ای بسیجی ها علی تنها شده
زیر باران ولایت،تر شوید
با شهیدان باز همسنگر شوید
دشمنان دارند وحدت می کنند
در زمین ظلم و جنایت می کنند
می رسد هر دم به گوشم این صلا
قال مولا: کل ارض کربلا
کیست در میدان فداکاری کند؟
این حسین عصر را یاری کند؟
باید از حالا بسیجی تر شویم
بی قرار و بی دل و بی سر شویم
باید این دل را برای او کنیم
مال و جان و نان فدای او کنیم
غرق ایمان، غرق در پاکی شویم
مثل مردان خدا خاکی شویم
در مسیر عشق جانبازی کنیم
تا شهیدان را ز خود راضی کنیم
دشمنان ما بدانند این کلام
دوره ظلم جنایت شد تمام
گوش بر فرمان قرآن می دهیم
ما سر ایمانمان جان می دهیم
گرچه در ظاهر به لب در خنده ایم
در درون از خشمتان آکنده ایم
ما ز نسل مصطفی و حیدریم
ما بسیجی های خط رهبریم
گر عیان گردد که فرمان می دهد
هر بسیجی بشنود جان می دهد
با شهیدان باز همدم می شویم
راهی خط مقدم می شویم
خاکریز عشق را پر می کنیم
پشت سنگرها تفکر می کنیم
غرق کار و غرق همت می شویم
مثل ابراهیم همت می شویم
با ولی تجدید بیعت می کنیم
باز هم قصد شهادت می کنیم
از زمین خوردن نمی ترسیم ما
اصلا از مردن نمی ترسیم ما
در زمین خلق حماسه می کنیم
دشمنان را زیر پا له می کنیم
عشق تفسیر بسیجی بودن است
تحت تأثیر بسیجی بودن است
ای بسیجی های صاف و بی ریا
پس کجا رفتند مردان خدا؟
باز شعرم سوی جبهه می رود
سوی بانه سوی فکه می رود
سوی مردان دلیر و با خدا
آن شهیدان که شدند از ما جدا
در میان خیمه بی سر می شدند
توی سنگرها کبوتر می شدند
روزها در جبهه مشغول عدو
نیمه شب ها با خدا در گفت و گو
توی سنگر یکه تازی کرده اند
با گلوله عشق بازی کرده اند
بی سر و بی دست و بی پا می شدند
در میان دجله پیدا می شدند
وای از وقتی که سرها می رسید
آن زمانی که خبر ها می رسید
جمله ها دارند غم می آورند
واژه ها دارند کم می آورند
باز ما مانده ایم و یک دل خاطرات
دست و پاهایی که مانده در فرات
حیدر نجفی
-----------------
منبع: روزنامه جوان